ناردخت

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.

ناردخت

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.

ناردخت

اینجا از دغدغه های روزانه ام می نویسم، به طبع بیشترشان خانمانه است تا عمومی، اما هیچ منعی برای ورود آقایان نمی بینم، غیر از اینکه هنگام کامنت گذاشتن رعایت حدود را داشته باشند...

>

پرواز کن، مثل بادبادکی که از بندهایش رها شده...

چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۹ ق.ظ

من از آن آدم های "بی خیال دنیا خودم رو عشقه" هستم، حالا نه اینکه بتوانم به ضرس قاطع(! دروغ چرا املایش را توی گوگل سرچ کرده ام!) بگویم همیشه و توی همه موارد همین طور بوده ام ، اما توی بیشتر موارد چرا، اصلا یک میل عجیبی توی من هست برای خودتجربگی هر چیزی و خود به نتیجه رسیدگی در هر چیز، دلم نمی خواهد یکی از قبل توی مغزم چبانده باشد هرچیزی نتیجه اش چه می شود و کدام راه مسیر بهتری است برای رسیدن به مقصود، دلم می خواهد رد پای خودم افتاده باشد توی هر تصمیمی که گرفته ام، و البته یک چیزی هم که از مادرم یاد گرفته ام نگاه متفاوت به همه چیز است، اینکه هر چیزی غیر از آن ویژگی هایی که همه ازش خبر دارند کجای دیگر می تواند کاربرد داشته باشد یا هرچیزی غیر از آن چیزی که هست چه چیز دیگری می تواند باشد...

توی زندگی هم راه خودم را رفته ام، نه اینکه هیچ وقت متمایل به کسی یا چیزی نشده باشم ، نه ، مسلما من هم مثل همه ی آدم ها لحظه هایی از زندگی ام بوده که شدیدا تحت تاثیر بوده ام، اما هیچ وقت سلیقه ام با سلیقه ی عمومی همخوانی نداشته، برای همین هم مثلا هر فیلم و هر کتابی که همه از آن تعریف می کنند را می گذارم توی بلک لیستم مگر اینکه کسی که مورد تاییدام است چیزی ورای آنچه همه گفته اند در موردش بگوید..

من فکر می کنم با این طرز زندگی ممکن است در نظر خیلی از کسانی که من را میشناسند آدم جالب و مورد قبولی نباشم اما خیالم راحت است که خودم هستم، هیچ وقت خودم را پشت هیچ ماسکی پنهان نکرده ام و پشت هر انتخابم، سلیقه شخصی و البته مهم تر از آن زمانی برای تصمیم گیری و فکر کردن صرف شده...




* یک چیزی مدت ها نوک زبانم مانده و نشده که به زبان بیاورم و آن هم اینکه خوبیه وبلاگ های خوب و وبلاگ نویس های خوب اینه که آدم را با کلی وبلاگ و وبلاگ نویس خوب دیگه آشنا می کنه :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۹
ناردخت

نظرات  (۵)

۰۹ مهر ۹۳ ، ۱۱:۰۳ واقعیت سوسک زده
خود بودن آدم را تنها می کند ولی, آدمها انتظار دارند  بقیه هم مثل خودشان باشند و وقتی می بینند تو داری راه خودت را می روی ازت فاصله می گیرند ...
پاسخ:
وقت هایی بودم که دلم می گرفت از فاصله دار شدن آدم ها اما حالا انقدر دنیای خودم شیرینه که بود و نبود خیلی ها اهمیتی نمیدم و البته تر کسانی رو پیدا کردم که واقعا با زندگی ام جورن نه آدم هایی که هزار جور باید خودت رو رنگ به رنگ کنی تا نگه شون داری...
۰۹ مهر ۹۳ ، ۱۱:۲۱ احسان احسانی
از متن بالا چیزی که نتیجه گرفتم این بود که شخصیت محتاطی داری و خیلی حواست هست که همه تاییدت کنن
پاسخ:
فکر می کردم تنها چیزی که از این پست استخراج نشه همین کامنتیه که شما گذاشتی!
۰۹ مهر ۹۳ ، ۱۲:۱۵ کــــلــوخ کلوخ
شدیدن هم ذات پنداری
پاسخ:
:)
سلام عزیزم
تو مسائل ریز که خطری نداره این کار خیلی جالبه هیجان انگیز هم هست
اما علاوه بر اینکه عمر محدود ما اجازه تجربه همه ی موقعیت ها رو نمیده و ما مجبوریم از تجربیات بقیه درس بگیریم
از طرفی دیگه بعضی از تجربه ها واقعا ارزش تجربه کردن نداره
خودم که پشیمونم از اینکه چا خیلی چیزها رو تجربه کردم

ان شالله همیشه بهترین تجربه ها رو داشته باشی که هیچ ضرری درش نباشه   :)
پاسخ:
درسته بانو جان؛ کاملا موافقم، هرچیزی رو نه میشه تجربه کرد و نه باید...


هیچ یادم نمی رود که ذوق مرگ شدم وقتی جایی خوانده ام :
مطمئنآ می توانستیم به سعادت برسیم اگر این دیگران دست از سر ما بر می داشتند!
و انگارهمیشه و هرروز زندگی ام قبل و بعد از خواندنش دوره کردن این جمله بوده!
که دست بردارید از این در وطن خویش غریب...
و بگذارید خودش باشد که خودش بهترین آن چیزیست که باید،حتمآ!
پاسخ:
متاسفانه ما هر روز باید پشت نقاب هایی که آدم های دیگه مارو اونجوری بیشتر می پسندند پنهان شیم..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی