ناردخت

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.

ناردخت

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.

ناردخت

اینجا از دغدغه های روزانه ام می نویسم، به طبع بیشترشان خانمانه است تا عمومی، اما هیچ منعی برای ورود آقایان نمی بینم، غیر از اینکه هنگام کامنت گذاشتن رعایت حدود را داشته باشند...

>

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

یک چشمم به ساعت است، یک چشم که نه ، نصف چشم نیمه بازم به ساعت است، ربع دیگرش به تلوزیونی که می خواهد نگذارد بخوابم ، بقیه اش هم به مانیتور، اما تمام شش دانگ گوشم دربست درگیر موسیقی ایست که خداوند برایم پلی کرده است، به تیک تیک بارانی که نمی دانم به کجای روزهای گرم تابستان می توان وصله اش کرد،البته که این اولین باری نیست که خدا چنین لطفی بهمان داشته ، که لمس هرباره اش لذتی ناب دارد...


مامان یادمان داده هوای مهمان خدا را داشته باشیم، همه ی سال هایی که تا لحظه ایی که صدای مهربانش توی گوشمان نپیچیده بود ،توی خواب شیرین غوطه ور بودم مامان یادم داده که هوای مهمان خدا را داشته باشم، که خدا ما زن ها را جزوی از برگزار کنندگان مهمانی اش قرار داده و خوشحال می شود که اگر نگذاریم به روزه دارش سخت بگذرد، تمام سال هایی که بیدار می ماند یا خیلی زودتر از همه مان بیدار میشد که سحری مان را آماده کند، که دلش می خواست غذای تازه دم بگذارد جلو رویمان تا بهمان بد نگذرد و گوشه ی لبمان آویزان نباشد و شک نداشته باشیم که مهمان خداوندیم...

همین شده  است که توی این چند روزی که برای اولین بار بانوی خانه کوچکمان بوده ام تلاشم را کرده ام که شبیه او باشم، گرچه فاصله از من تا اویی که مادر است حتما غیر قابل انکار است، اما می شود که تلاش کرد شبیه او بودن را؟!




۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۳:۰۱
ناردخت