یه چیزی توی چشماته...
پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ
قبل تر ها که توی خانه ی پدری بودم و سوژه ی عکاسی مان مامان و بابا بودند، همیشه حسودیم می شد به آنها که چرا این همه خوش عکس اند، چرا در هر حالت و هر لباس و هر حس و حالی ازشان عکس بگیریم، عکسشان قشنگ می شود و یک چیز دوست داشتنی از آب در می آید ، اما عکس های خودمان با اینکه کلی قبلش مقدمه چینی می کردیم و کلی به خودمان میرسیدیم و حتی ادکلن هم می زدیم که شاید تاثیری داشته باشد، بعد هم کلی روتوش و تمیز کاری، با این حال چیز دندان گیری نمی شد. اما این روزها که خودم شده ام سوژه ی لنز های "او" تازه می فهمم دلیل خوش عکس بودن مامان و بابا چیست. آن ها هیچ وقت نگاهشان به گردی لنز پیش رویشان نبود، محبت نگاهشان به ما بود که عکس های قشنگی میساخت از آنها...
۹۳/۰۵/۰۹